نامه سان میکله
نویسنده:
اکسل مونته
مترجم:
محمود اعتمادزاده
امتیاز دهید
بخشی از کتاب:
هنگامی که درباره بیلی، میمونش که چند شیشه مشروب خورده، مست کرده و همه چیز را خراب کرده بود میگوید: «بیلی، باز هم دم به خمره زدهای... بیرحمی نسبت به جانوران در سرشت تو است، و گرنه داوطلب ورود به جرگه آدمیان نمیبودی. ولی مست کردن تنها در شان اشرف مخلوقات است. به تو میگویم، از دستت به تنگ آمدهام... تو لایق معاشرت با مردم آبرومند نیستی؛ مایه ننگ پدر و مادرت هستی! بیلی، تو یک آدمک شایان تحقیر، یک میخواره چارهناپذیر هستی؛ بیلی...» بیشک طنز خاص و آکنده اکسل مونته، بزرگترین شاخصه کتاب و نثر او محسوب میشود. این طنز، تمام فصولِ نه چندان بلند کتاب را به هم پیوسته و نهایتاً قدرتی به عبارتها داده که نمیتوان تا پایان بر زمین نهاد. کتابی است خواندنی که طنزی منحصر به فرد آن را زیبا و دلچسب کرده، اما مضامین انسانی، رنجها و دردها و دغدغههای پرشمار آدمیان نیز در زیر پوست آن موج میزند. کتاب درباره روح انسان، در هنگامه حضور در جریان یک زندگی، یک عمر و یک سرگذشت است. این کتاب، به راستی با هیچ یک از رمانهای دیگر جهان شبیه نیست. تمایزها و امتیازهایی دارد که باید خواند و درک کرد و لذت برد. نوعی متافیزیک زندگی، دینِ قابل حمل بر روی شانههای گناهکاران، همگانگی و همسخنی با طبیعت، حمایت و محبت به حیوانات و زیبا ساختن زندگی، در همان حالتی که هست، در این کتاب نمایانده شده است. طنز مونته که شامل مقدسات هم میشود، صولت و سنگینی مرگ را درهم میشکند. ما را به ارزش زندگی واقف میسازد و برای زیستن در کنار هم، تا هنگامی که بمیریم آماده میکند. زیرا هیچکس در میان ما آنقدر گناهکار نیست که امیدی به بخشش نداشته باشد. در واپسین عبارتهای نامه سان میکله، این را میبینیم؛ آنگاه که در محضر دادگاه الهی پس از مرگ، پیامبران و قدیسانِ غضبناک، اکسل مونته را به جرمهای پی در پی به دوزخ محکوم میکنند. امّا سهرهای پر میکشد و میآید، بر دوشش مینشیند و امیدش میدهد. پس سن فرانسوا با خیل پرندگان از راه میرسد:
«سن فرانسوا کنار من ایستاد و چشمان زیبایش را، همان چشمانی که خدا و آدمیان و جانوران نمیتوانستند با خشم در آن بنگرند، به سوی داوران من برداشت.
بیشتر
هنگامی که درباره بیلی، میمونش که چند شیشه مشروب خورده، مست کرده و همه چیز را خراب کرده بود میگوید: «بیلی، باز هم دم به خمره زدهای... بیرحمی نسبت به جانوران در سرشت تو است، و گرنه داوطلب ورود به جرگه آدمیان نمیبودی. ولی مست کردن تنها در شان اشرف مخلوقات است. به تو میگویم، از دستت به تنگ آمدهام... تو لایق معاشرت با مردم آبرومند نیستی؛ مایه ننگ پدر و مادرت هستی! بیلی، تو یک آدمک شایان تحقیر، یک میخواره چارهناپذیر هستی؛ بیلی...» بیشک طنز خاص و آکنده اکسل مونته، بزرگترین شاخصه کتاب و نثر او محسوب میشود. این طنز، تمام فصولِ نه چندان بلند کتاب را به هم پیوسته و نهایتاً قدرتی به عبارتها داده که نمیتوان تا پایان بر زمین نهاد. کتابی است خواندنی که طنزی منحصر به فرد آن را زیبا و دلچسب کرده، اما مضامین انسانی، رنجها و دردها و دغدغههای پرشمار آدمیان نیز در زیر پوست آن موج میزند. کتاب درباره روح انسان، در هنگامه حضور در جریان یک زندگی، یک عمر و یک سرگذشت است. این کتاب، به راستی با هیچ یک از رمانهای دیگر جهان شبیه نیست. تمایزها و امتیازهایی دارد که باید خواند و درک کرد و لذت برد. نوعی متافیزیک زندگی، دینِ قابل حمل بر روی شانههای گناهکاران، همگانگی و همسخنی با طبیعت، حمایت و محبت به حیوانات و زیبا ساختن زندگی، در همان حالتی که هست، در این کتاب نمایانده شده است. طنز مونته که شامل مقدسات هم میشود، صولت و سنگینی مرگ را درهم میشکند. ما را به ارزش زندگی واقف میسازد و برای زیستن در کنار هم، تا هنگامی که بمیریم آماده میکند. زیرا هیچکس در میان ما آنقدر گناهکار نیست که امیدی به بخشش نداشته باشد. در واپسین عبارتهای نامه سان میکله، این را میبینیم؛ آنگاه که در محضر دادگاه الهی پس از مرگ، پیامبران و قدیسانِ غضبناک، اکسل مونته را به جرمهای پی در پی به دوزخ محکوم میکنند. امّا سهرهای پر میکشد و میآید، بر دوشش مینشیند و امیدش میدهد. پس سن فرانسوا با خیل پرندگان از راه میرسد:
«سن فرانسوا کنار من ایستاد و چشمان زیبایش را، همان چشمانی که خدا و آدمیان و جانوران نمیتوانستند با خشم در آن بنگرند، به سوی داوران من برداشت.
آپلود شده توسط:
اسپارتاکوس
1390/06/31
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نامه سان میکله
اسم "بهآذین" باید بهتنهایی برای متقاعدشدن به دانلود کافی باشه
سن میکیه یه خروس داشت
برای تربیت اون
بهش می داد
شیر و عسل